سال گذشته مادرم شیمی درمان می شد خودمم کنکور داشتم
وقتی حرف از هدفی که داشتم می زدم خالم و داییم بیشتر از همه مسخرم کردن
دایی می گفت نوجوونی کله ات باد داره
فاز گرفتی
خالم همین طور
می گفت کدوم خری به تو پروژه می ده
یادمه مسیری 300 کیلومتری من گریه کردم
اینقدر تحقیر کرد
ولی من یه چیز تو کلم بود و واقعا می خواستمش
الان نیمی از مسیرم رفتم و منتظر دیدن نتیجه هاشم هفتاد درصد کار انجام شده هست
همونا که مسخرم می کردن الان دنبال این هستن که با من شریک بشن
داییم وقتی نتیجه رو داره می بینه شاخ دراورده
الان داییم همون سطحی بوده که بوده حتی پسرفت کرده
و من خیلی از اون موقع تا الان فرق کردم و خدا روشکر می کنم
تویی هم که من تو تاپیک قبل تحقیر کردی
بدون چیزی که من گفتم حتی باورش برات سخته
چون تا حالا ندیدی کسی که همچین چیزی بخواد
حرف تو به من چیزی اضافه نمی کنه
بلکه به من انرژی می ده چون می دونم که متفاوته
حالا اخر ماجرا بشین ببینم که برده و کی بازنده هست