تورخدا بچه ها کمک کنید
بخدا از دیشب نگم میخواست درو بکشنه ما مستاجریم تازه دوماهه عروسی کردیم
یه شال پیش ما دعوامون شد بعد شوهرم فوش ناموس داد به مادرم داییم که فهمید زنگ زد باهاش حرف زد گفت اشتباهه نکن... بعد سال پیش داییم اومده بود با خالم اینا به این محل ندادن عقده کرده میگه از خالت اینا خوشم نمیاد نمیخوام بری پیششون منم پری روز خالم اینا از کرج اومدن رفتم پیششون از وقتی اومدم دعواس که چرا میری پیش اونا من دلم نمیخواد ازشون خوشم نمیااد تو نباید بری دیدنشون منم گفتم منم از خانواده تو خوشم نمیاد ولی چون تورو دوس دارم به روشون میخندم به احترام تو
بعدش اقا شروع کرد تو نفهمی احمقی بیشعوری غلط کردی منم گفتم تو غلط کردی نباید اینجوری حرف بزنی بعدش شروع کرد تو به چه حقی به من میگی غلط کردی بعد گیر داد صدای گوشیتو کم کن من نکردم جند بار گرفت گوشیو از دستم زد زمین بعدش رفت تو حال منم درو قفل کردم رفتم اینستا که باز اومد کوبید به در پاشو وسایلتو جمع کن بببرمت خونه بابات بیشعوری منم میگفتم خودتی اونم بیشتر میکوبید به در اخرم گفت ک. رم تو خاندانت منم برگشتم همونو به خودش گفتم بچه ها
بخدا میترسم کم کم نزاره پدر مادر خودمم بیان دیدنم بخدا از پوششم به خاطرش گذشتپ از کساییی که دوسشون داشتم حتی گفتم عروسی نگیر ساده زندگی کنم ولی اینجور ی میکنه خانواده خوبیم ندارن پدر شوهرمم مثه این عقده ایه نمیزاره خانواده مادر شوهرم بیان خونش فقط فامیلای خودش من نمیخوام مثه مادر شوهرم بشم تورخدا وسایلمو اماده کردم میخوام برم خونه خودمون به نظرتون برم یانه
تصمیم طلاقه