مادر شوهر و پدر شوهر من مغازه آبمیوه طبیعی دارن (میوه هاشم از باغ خودشونه)
دیشب بحث آبمیوه شد ک بخریم ب شوهرم گفتم زنگ بزن ب مادرت بگو برامون بفرسته تمیزه مال بیرونو نمیتونم بخورم معلوم نیست چیه
زنگ زد و گفت
وطوری قربان صدقه مادرش میرفت عجیب هیچ وقت اینجوری نبوده منم خنده م گرفت
بعد کمی باز زنگ زد و هی قربان صدقه ش میرفت منم باز خنده م گرفت وقتی قط کرد گیر داد بمن چرا میخندی و... و داد و بیداد و تو خودتو خانواده ت با آبمیوه های مادر من زندگی میکنید و... (دوسه بار برای مادرم فرستاده هر بار مادرمم کلی شیرینی بجاش براشون فرستاده)
منم گفتم برای مادرم فرستاده اونم کلی شیرینی براش فرستاده ب خودمم میده تو کلی پول بشون میدی و اصلا دیگه نمیخوام بگو نفرسته
این دومین بارشه میگه مادرم برای خانواده ت آبمیوه میده
مثل سگ پشیمونم ک گفتم ب مادرت بگو برام بفرسته (راستش کلی از شوهرم سو استفاده میکنن گفتم منم آبمیوه بگیرم الکی گفتم تمیزه بنظرم شوهرم بخاطر این پرو شده)
حالا تصمیم دارم اگه فرستادم لب نزنم یا بگم نفرسته ولی میدونم باز شوهر کثافت م دعوا میکنه
صادقانه جای من بودین چ حسی بتون دست میداد و چکار می کردید
خواهرم میگه رک بش بگو چون اونا هی ازت میکنن منن میخواستم آبمیوه بگیرم وگرنه اصلا هم تنیز نیست