سلام بچه ها دیشب خونه مادر شوهرم اینا موندیم یدونه برادر شوهر مجردم دارم اون شب ک شد رفت بیرون پدر شوهرمم فوت کرده
دیشب ک خاستیم بخابیم من رفتم تو اتاق بخابم شوهرم اومد گفت تو اینجا میخابی گفتم اره گفت باشه پس من میرم پیش ننم تنهاست منم چیزی نگفتم خب اون میدونه من کلا از تنها خوابیدن میترسم بعد چند دیقه دیدم برادر شوهرم اومد بعد شوهرم اومد تو اتاق منم خیلی ناراحت شدم ازش ولی چیزی نگفتم فقط گفتم خوب شد امیر اومد ک یاد من بیوفتی شما بودید ناراحت میشدید؟
نه
ننش باید یکی پیشش بخوابع بچه دوساله س مگخ
اصلا این رو بدون ....پیش اون پیر زن بی شوهر، بهتره شبها با شوهرت نری تو یه اتاق با هم بخوابید
به نظر من رفتاراون و جمله تو جالب نبود . شما ها به توافق نمیرسید به برادر شوهر بیچاره چه ربطی داره
راستشو بخوای آره ناراحت میشدم
ن چرا تاراحت .حالا ی شب پیش ننش بخابه .مادرشه
ناراحت شدن در این موقعیت خیلیم منطقی نیست…
ولی اگه من بودم با توجه به روحیه ی مسخرهههه ی زودرنجی که دارم قطعا بسیااااار ناراحت میشدم و حتی گریه میکردم.
خب بله نباید شما رو تنها بذاره .
ناراحتی هایه ملتو
خب چه دلیلی داره پیش مادرش بخوابه. بستگی داره اینکه چه دلیل داره . اگه دلیلش رو بفهمم اون مبنای ناراحتی میتونه باشه یا نباشه
ننش
جالب نیست این طرز حرف زدن
یه شب هزار شب نمیشه
قبل ازدواج با کی میخوابیدی؟که از تنهایی میترسی؟
وابسته هیچکس نباشین
اگرم بودین به رو نیارین
پررو میشن
