جریان یکم مفصله خانواده شوهرخاهرم دورهمی میگیرن بعدمامانمم پامیشه میره!میگه توهم بیاواصرارمیکنه منم گفتم فامیلای شوهراونه من چرابیام بعدم ماحرف مشترک نداریم بایدساکت بشینم یجا!لزومی نیس بیام
خلاصه اصرارمیکردبیا نگاه کن من میرم منم گفتم والا توهم ب نظرم جالب نیس میری تو مهمونیای خانواده شوهردخترت!
بعد گفت خب تو شوهرت میبرت بیرون خوشی ! من چی!
کلا ازحرفش خوشم نیومد
«توتاپیک قبلمم اشاره کردن دوستان رفتنت جالب نیس اگ حتی صمیمی نیستی نرو حتی مادرتم جالب نیس توجمع اونا یکسره بره»
حرف بدی نزده به نظر از اون آدمای سخت گیر هستی چیکار داری بذار بره وقتی بهش خوش میگذره حتما میزبان دعوتش کرده که میره
خب راست میگه شما با شوهرت میری بنده خدا مگه سنش رفته بالا دل نداره حالا مقایسه کنه چی میشه
وای چرا ادم نباید بره مهمونی شوهر دخترش؟:/
حرف بدی نزده. حساسی
الکی به خودت گرفتی منظوری نداشته و اونا رو دوست داره که باهاشون رفت و آمد میکنه
بیچاره مادرت چی میکشه از دستت
مگه تو مامانشی باید ازت اجازه بگیره حوصلش سر میره بزار بره خب راست میگه
منم مادرم همه جا باهام میاد همههههه جا حتی خرید ساده چون تنهای تنهاست
چاره چیه مجبورم
اصلا دوست ندارم همه جا بیاد کلا شخصیتش کم کم سبک گرفته میشه اما مثل بچه ده ساله میمونه حرف نمیشنوه
ب نظر من ک حرف بدی نزده حتما حوصله ش سر میره
عشقم اونا هم غریبه نیستن خانواده دامادشن..شما اگه دعوت نیستی با اصرار مادرت نرو ..
به نظر منم درست نیست تو مهمونیهای خانواده دامادش. میره. خوب. اونام سر دخترتون غر میزنن همیشه میریم مادرش اونجاست. یا راحت نمیتونیم باشیم خونه پسرمون. به هر حال درست نیست. ولی. ناراحتیه شمام. بی جاست حالا حرف دلشو گفته. گفته تنهام شما میرید بیرون من جایی ندارم میرم اونجا
