2733
2739

بچه ها مادرشوهرم جلو بچه پانزده ماهه من با حرص و اشتها و ملچ ملوچ و دهن پر خوراکی  میخورد و بچه ام دورش میچرخید  که بهش خوراکی بده  مادرشوهرم چنگال  را میبرد سمت دهن بچه ام میگفت خوراکی می خوای بعد چنگال را برمیگردوند سمت دهن خودش چیزی بهش نمیداد. بچه ام هم هیی دهنش را باز کرده 

دست و پا میزد.

منم ناراجت شدم بلند شدم بچه ام را از پیشش بردم کنار, بهش گفتم تو مادربزرگش نیستی مثل یه غریبه ایییی. گفتم من دارم از پسرت جدا میشم دلیل اصلیشم شمایی.

بعدش از خونشون اومدم بیرون.

با حرفات بیشتر خوشحالش کردی 

سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم. (دیگه نپرسید❤️) _/(عشق خیانتکارم، یه روزی تو این 5سال من برای آخرین بار بهت گفتم دوستت دارم و روزی برای آخرین بار بغلت کردم بدون اینکه بدونم بار آخره. و من هرشب با فکر به این دوتا جمله با گریه میخوابم و با غم بیدار میشم و با بغض روزم رو شب میکنم،تو آخرین شوق من برای دوست داشتن یک مرد بودی و جای خالیت توی قلبم یه حفرهٔ همیشگیه که حتی با وجود خودتم دیگه پر نمیشه...)/
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731
2740
از تصور نوع غذا خوردن مادرشوهرت حالم بهم خورد، اما شمام بجا بحث کردن پا میشدی میرفتی برا بچت خوراکی ...

همون موقع که دخترم را آوردم کنار, بهش خوراکی دادم همون حال هم حرف میزدم. 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز