2752
2734
عنوان

داستان زندگیم😞😭

| مشاهده متن کامل بحث + 582 بازدید | 48 پست

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

از همون وقتی ک کوچیک بودم استرسی شدم و از استرس لکنت گرفتم

اخی طفلکم

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع

الان ۱۵ سالمه و هیچوقت فراموش نمیکنم ک باهام چیکار کردن حتی الآنم بازم تیکه میندازن و اذیتم میکنن حالم از شون بهم میخوره

الان بابام معتاد نیس ولی من متنفرم ازش چون خیلی از عمو هام می‌ترسه و هیچوقت پشتمون نبوده بابام کار نمیکنه و فقط می‌خوابه خونه بیچاره مامانم داره خرج مارو میده مامانم خودش تنهایی یه مغازه لباس فروشی باز کرد

بابام نه فقط از عمو هام کلا از همه می‌ترسه و خیلی بی غیرت و عوضی

2731

خب

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع

حالم از بابام بهم میخوره مثلا وقتی میریم خونه عمه عمو یا هرکس دیگه ای بابام منو مامانمو میندازه وسط ک فامیلاشو بخندونه وقتی بهش میگم فلان عمو فلان کارو کرد میگه اشکال نداره عموت داره شوخی می‌کنه باهات یا مثلاً حرفمو باور نمیکنه و فکر می‌کنه دارم دروغ میگم

الان ۱۵ سالمه و هیچوقت فراموش نمیکنم ک باهام چیکار کردن حتی الآنم بازم تیکه میندازن و اذیتم میکنن حا ...

بنظرم بابات مشکل روحی داره 

و دم مادرت گرممم

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع

بابام ۵ مرداد تولدشه 

و ۷ مرداد اعتیاد رو گذاشت کنار و دیگه مواد نکشید

سال قبل دختر عمو هام و عمم و عمو هام به مامانم گفتن برای حمید(بابام)چرا تولد نمی‌گیری مامانم گفت من می‌خوام براش هفتم بگیرم(منظورش این بود ۷ مرداد تولد بگیره)

بابام به مامانم گفت پس منم برای تو چهلم میگیرم بعدش عمم به مامانم گفت ما تورو طلاق میدم و یه زن خوشگل و رعنا برای حمید میگیریم خلاصه همشون خندیدن ولی مامانم بغض کرده بود اونجا

عزیزم چقد بد بودن ما یک زمانی عمو هام وضعیشون بد ورشکست شده بودن مامانم میگفت مبدا پزی چیزی بدینا 

لباس کهنه میداد بپوشیم تا باعث نشه بچه ها ناراحت بشن خودشون حتی انگشترشم دست نمیکرد 

: (بادبادک تنها همان قدر از آسمان سهم می برد که نخش به او اجازه دهد. اما خود را با خیال در زمین نبودن آرام میکند نگذار هیچ نخی به تو وصل باشد .نخ ها لایق عروسک های خیمه شب بازی هستند و بس .... ) ""چه میدونم"" .... منم اولین باره دارم زندگی میکنم ..............🖤🖤من اگر نیکم و بد تو برو خود را باش ... هر چه انسان تر باشی زخم ها عمیق تر=/ خواهد بود ... هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر  غصه خواهیم داشت...٪^ا نمیدانم چرا ؛*هرگز جسد انهایی که میگفتند بی تو میمیرم پیدا نشد ... اینجا در دنیایی من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل می سپارندو گریه میکنند.. گاهی رد بعضی از زخم ها باید توی وجودت بمونه تا دوباره تکرارش نکنی🥀🥀  
بابام ۵ مرداد تولدشه  و ۷ مرداد اعتیاد رو گذاشت کنار و دیگه مواد نکشید سال قبل دختر عمو هام و ...

چه بی‌شعور. جوابشونو بدید نزارید پرو بشن درست قبلا اذیت میکردن کوچیک بودی الان بزرگ شدی پشت مامانت باش دوبار جواب بدی کنار میکشن

ما هم کوچیک بودیم مامانم میگه خانواده پدریم میخواستن کاری کنم مامانم طلاق بگیره تا خونه و زمین کشاور ...

دقیقا برای همین عمو ها به مامانم میگفتم طلاق بگیر چون میخواستن خونه رو صاحب بشن

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
2756
داغ ترین های تاپیک های امروز