از این شوهر که هیچ وقت حامی من نبود
دید داره به من بی محلی میشه توهین میشه ولی به رو خودش نیاورد با اونا بگو بخند کرد .مهر طلب بودن و هم از مادرش به ارث برده .حالم ازش بهم می خوره
امروز یاد روز هوایی افتادم که منو مجبور می مرد برای خانواده ش چاپ لوسی کنم .اونا هم محل سگ نمی دادن به من .
شوهرم هم با اونا بود و هست .تو جمع شون من و بچه م تنهاییم
تا اینکه خودم از حق خودم دفاع کردم .وقتی می خواست منو مجبور به چاپلوسی کنه نرفتم زیر بار و گفتم خودت بکن من انجام نمیدم
دلم از این آدم گرفته که وقتی بد خانواده شو به من می بینم چشماشو می بنده و بدتر می کنه
دیگه نمی تونم باهاش زندگی کنم