من نزدیک سه سال با یه اقای بودم و اون دیوانه وار عاشقم بود متاسفانه من یه کارای کردم که دل این اقارو زد..چون فکر میکردم دوستم داره و همیشه هست خیلی کارای که دوست نداشت میگردم هربار که قهر نیکردیم از همه جا بلاک میکردم و فحش خانواده بهش میدادم با اینک مقصر بودم و این اقا بازم میومد جلو..ازم زده شد الان جلوش زجه میزنم گریه میکنم که پشیمونم بیا درستش کنیم حتی براش مهم نیست و میخنده
منو توی بلاتکلیفی گذاشته سه روزه هربار بهش میگم بیا تکلیف منو روشن کن میگه فردا .. فردا میگه حوصله ندارم بدظر بعدش میگه شب سه روز هی اینجوری عقب میندازش داره عذابم میده داره آبم میکنه انقدری حالم بد بود که رفتم زیر سرم مادرم فهمید زنگ زده به پسره بهش گفت این چه کاریه با دخترم میکنی تکلیفشو روشن کن گفت باشه باشه و بازم خبری نشد..
دیگه هیچ حسی بهم نداره چیکار کنم جایگاه قبلو پیدا کنم؟هربار من زنگ زدم بهش و اصلا براش مهم نیست
من میخوام مثل قبل بشه مثل قبل عاشقم بشه من تازه فهمیدم چقدر دوستش دارم برم پیش دعانویس؟اعتقاد دارید؟
یا برم پیش دعوانویس بگم از سرم بیرونش کن یا بگم عاشقم کن چیکار کنم چه رفتاری بکنم نمیتونم توورخدا کمکم کنید
