مغازه داره قبلنا ازش خرید میکردم کلی میگفت قابل نداره قابل نداره
بعد یبار پرسید شما دختر فلانی هستین؟گفتم بله
گفت پس اینبارو مهمان من باشین (یعنی مثلا پول خریدو حساب نکنم)...
یبارم رو صندلی لم داده بود جوری که ادم میخواد استراحت کنه خودشو رو صندلی سر میده پایین، بعد من وارد مغازه شدم اولش یه لحظه ریلکس نگاه کرد بعد یهو سریع از جاش پرسد رنگشم سرخ شده بود خجالت کشید بریده بریده حرف میزد....