ولی ی داستان دقیقا ایطور من دیدم روستای هم بوده
ولی مادره با مرده که بوده تمام دارایی شوهرش برد داد به اون
پسرشم از خدمت معاف کرد
اونا خودشون گفتن تنها راهی که پسرم نره خدمت اینه طلاق بگیریم سوری بعد که معاف کردن ازدواج کنیم دوباره که بعد طلاق زنه فلنگ رو بست و رفت