خواب مزار شهدا رو دیدم شب بود
روی همه مزارها مادر شهدا با چادر ایستاده بودن
یکدفعه نگاه آسمون کردم از داخل ماه شهید هادی با اون لباس سربازی آجری رنگش اومد پایین و داخل گلزار شهدا ، خورش کدو خیلی دوست دارم ، یه دستش دیس برنج بود یه دستش خورش کدو با سیب زمینی سرخ شده گفت این نذری هست از بهشت براتون آوردم ...همگی با اون مادرشهدا شروع کردیم خوردن خیلییییییییییییی بینظیر بود طعمش ، وقتی میخوردیم بش تعارف زدیم ک خودتم بیا بخور و خندید و گفت نه خودتون بخورین ☺️😊