من و این اقا سه سال باهمیم و خانوادمون خبر نداره من 18سالمه و ایشون 21 دوماه هست یه مشکلی تو رابطمون هست من اول شروع کردم بهونه اوردن زدم توی کارای بیخود(پارتنرم دوست نداشت من همش با رفیقان برم خیابون لباسای بد بپوشم و...)من همه اینارو انجام دادم و رفتم دشمن خونیشو فالو کردم بعد اون جریان کات کردیم یک ماه و نیم اونم خیلیییی عوض شد همچین پسری نبود با همه لاس میزنه ..
سه هفته است هرشب دارم بهش زنگ میزنم گریه میکنم زجه میزنم میگم من پشیمونم بیا از اول بسازیمش و اون هربار خیلی بد منو خورد میکرد تا جای کع بلاک میکرد به دوستام میگفتن زنگ بزنه بهش که انبلاکم کنه من دوستش دارم ولی فکر میکنم خیلی جلوش شکستم و خورد شدم و بجای اینک تو بیاد جلو من دارم میرم و هرکاریی میخواد میکنه
مامانم تو این سه هفته حال منو ک دید عصابش خورد بود میدونست سر پسره بیشترا شبا کارم به بیمارستان و سرم میکشید
امروز من خونه نبودم زنگ زده بهش مادرانه گفته پسرگلم دختر من داره جلوم اب میشه شما بشینید تکلیفتونو روشن کنید چرا هی بچمو بلاتکلیف میزاری امسال درس داره حالش بده یا تموم کن کلا برو هی جلو چشش نباش یا درستش کن با دست پش میزنی با پا پیش میکشی؟گفته من دخترتونو دوست دارم خیلی بامعرفته ولی ادم خربزه میخوره پای لرزشم میشینع و اینا
بعد مامانم گفته بهش زنگ بزن یکساعت دیگه سنگاتون وا بکنید الان یکساعت نیم میگذره ولی تماس نگرفته
بنظرتون زشت نیست؟کوچیک نشدم؟مادرم کوچیک نشد؟حالم خوب نیس اخه با حرفاش میگه برو ولی رفتاراش میگه بمون نمیدونممم خواهرانه کمکن کنید