۷ سالگی من مادرم بیمار شد
۹ سالگی من لباس عافیت ب تن کردن
منتها چون عما کردن دستگاه ت بدنشون بود
نمیتونستن کار خونه انجام بدن
من خیلییییییی سعی میکردم کمک حالشون باشم نمیذاشتم کار کنه وقتی خونم
هردفعه دستشو میگرفتم و پسته این چیزا ک بابام گرفته بود میوردم براش تا بخوره
ولی خیلی سخت بود