کل زندگیمو توی بدبختی گذروندم الانم یه شوهر مریض دارم ک دیگه کم کم داره از راه رفتن هم می افته.خدایا دیگه تحملش رو ندارم اخه مگه من چقدر جون دارم همه کارا بامنه هیچکاری نمیتونه بکنه خریدا نونوایی ها همچی دوتا بچه دارم خودمم نیمه وقت سرکارم خسته شدم کاش خدا یه گشایشی توی زندگی هامون میکرد