دیروز کلی منو گریه انداخته، وقتایی که باشوهرم دعوام میشه میاد آتیش بیار معرکه میشه و بدترش میکنه
مدام پشت سر داداشم که پاسال فوت کرد حرف میزد😭😭😭
حرفایی می گفت که دل هر خواهر داغ دیده ای رو بدرد میوورد
یعنی هرچی تا الان ازش خوشم میومد دیگه نمیاد ازش متنفرم چشمام از بس ورم کرده باز نمیشه، با خودم عهد بستم وقت مرگش یدونه اشکم نریزم
چیکار کنم از شرشون خلاص شم؟؟؟ خواهرای گل دعا نویس قهار سراغ ندارین که پولکی و دروغگو نباشه؟؟؟
تازه کثافت خیلیم هیزه،بعدش داشتم تو اتاق شوهرم شلوارمو عوض میکردم یدفه شوهرم درو باز کرد، باباش دولا شده مرتیکه منو نگاه می کنه😬😬😬😬، بعدم که بهش میگم انکار می کنه، مرتیکه نمازم میخونه ولی راه میره و دروغ میگه، آیا نمازش قبوله؟؟؟؟؟