بچها دلم خیلی گرفته شوهرم ساعت هفت هشت ی وقتایی نه شب میاد خونه از صب میره
بعد کارش میره قهوه خونه بد میاد ی شام میخوره میگ بخوابیم
خسته شدم از این حرفا
انگار نیست هیچ وقت
بیدار هم باشه همش تو گوشیهه
ن اهل حرف زدنه
ن خیلی اهل بیرون رفتنه با منه
اگه دوستامون باشن چرا
همش هم میگ من خسته ام
ولی من دلم میگیره همش احساس میکنم منو دوست نداره میخوام عین خودش شم ولی میترسم