مامانم با حرفش ناراحتم کرد منم غذامو ریختم و کامل نخوردم .سر سفره بودیم بعد گفت خیلی داری لفت میدیا .برو سر درست دیگه .منم گفتم بزا غذامو بخورم بعد منم ناراحت شدم و پاشدم اومدم خونه بالاییمون تنهام .غذامم کامل نخوردم و خالی کردم تف
به این درس و کنکوری که به خاطرش این همه باید اذیت شم
حقیقتا تف بهش
به این وجهش نکاه کن که برای اینده خودته دل نگران ایندته درسته حرفا برات الان تلخه ولی برسی به زمان ما هی همش میگی کاش یک لحظه رو از دست نمیدادم
امیدوارم موفق باشی تو کنکورت
منم اتفاقا هنوز پسرم غذاشو تموم نکرده...بهش یاداوری مکنم سریعتر بخور برو سر درست..دوهفته ی دیگه امتحانات نهاییه..واینده پسرم توهمین امتحانات رقم میخوره....
وقت برا خوردن و بازی کردن بعدا زیاد هست...مامانت حق داره عزیزم.بخاطر خودت و ایندته
میدونم بار روانی زیادیه ولی ب فکر ایندت باش تو این کشور باید برا هر ریالی جون کند
مادرت میخواد فردا روز تو رفاه باشی
فک نکن سختی زندگی فقط کنکوره کنکور پیش بقیه سختیا اب خوردنه
زیاد هم حساس نشو رو کنکور غولش نکن برا خودت ب مادرتم بکو به روی چشم مادر من غذام و بخورم حتما الان تایم استراحتمه اگه هم شما بهتر میدونین ک من پاشم غذامو از این ب بعد بیار برام تو اتاق و واقعا بکوب برای ن کنکور بلکه برای ایندت تلاش کن
بزرگی میگه تلاش کن تا طلاش کنی
