منظورم در مقابل خونواده شوهر..
رفتیم شب نشینی خونه هامون نزدیکه یه توکه پا در حد نیم ساعت شوهرم میخواست وسیله شونو درست کنه گفت تو هم بیا..
پدرشوهرم یه بحثی پیش اومد شروع کرد به گفتن یه خاطره ای ومسخره کردن مادرشوهر خواهرم!
(همه اینجا همو میشناسیم و البته اون بنده خدا واقعا کم داره و الکی نبودن حرفهای پدرشوهرم)
یادم افتاد چندین و چندمین بارشونه..مسخره میکنن همه رو ..و نقطه ضعفهای فامیل منو به روم میارن..فامیل خودشون از همه بدترن ولی مهم نیست!
منم زیرلب جوری که مادرشوهرم بشنوه کفتم کسی که ادعاش میشه کربلاییه نباید غیبت کنه که!!!
دیگه سرسنگین بودیم و اومدیم