راستی حنا یادته پارسال من این جا از دست یه نفر خیلی ناراحت بودم و دلم شکسته بود ؟؟؟؟
چند روز پیش ،یه دسته گل گرفته بود و اومد خونمون .
من که توی این مدت ،نه بهش زنگ زدم و نه کاری بهش داشتم .
الان هم باهم قرار گذاشتیم که یه روز خانوادگی بریم بیرون.... ولی یه چیزی که هست ،گاهی وقتی دل آدم میشکنه ،مثل ظرفیه که شکسته و دیگه عین روز اولش نمیشه .
من اونو مثل خواهرم دوستش داشتم ولی بهم بد کرد .یه خواسته ای ازم داشت وقتی گفتم نه ،رفت و پشت سرش رو هم نگاه نکرد .
من فکر می کنم بهتره که رابطه های دوستی رو در یه حدی نگه داریم که توقع طرف مقابل خیلی بالا نره و ازمون طلبکار نشه .
این اتفاق برای همسرم هم افتاد .یکی از برادرهاش رو خیلی دوست داشت .قبلا بهتون گفتم که چه کارهایی کرده .براش آپارتمان خرید و گفت که پولش رو کم کم بده ....خلاصه همون برادرش چند وقت پیش یه وکالت تام می خواست که برای مسائل مالی لازم داشت .
همسر من هم گفت :نه ،چون وقتی وکالت تام بدم ،برادرم میتونه اختیار تمام اموالم رو بدست بگیره .
خلاصه که سرهمین قضیه ،برادرش ،صداش رو برده بود بالا و با همسرم بد صحبت کرده بود .
همسرم خیلی دلش شکسته و میگه اینهمه کار براش کردم ،اینم مزد دستم !!!!
تجربه ای که توی این سن بهش رسیدم اینه که هیچوقت نباید اونقدر به دیگران محبت کنیم که ازمون متوقع بشن .
کمک کردن به دیگران خیلی خوبه، ولی نه بیش از حد
مغز آدمها اینطوری کار میکنه ...مثلا اگه ما بچه همسایه رو ۱۰ روز نگه داریم ولی روز ۱۱ بهش بگیم: نه ....در نظر او ما بدترین آدم دنیا هستیم !!!