حرف میزد قشنگ یهو ترسید زبونش گرف ناجور هاااا اولش افسرده شدم وگریه میکردم داغون شدم
بعدش گذاشتمش مهد. اصلا نذاشتم کسی مشکلشو به روش بیاره. بعدش اگه میخواست حرف بزنه اصلا نمیذاشتم کسی حرفشو کامل کنه صبر میکردم تا جمله رو کامل کنه قشنگ. بعدش با چیزایی وکسایی که ازشون میترسید روب روش کردم که ترسش بریزه. حتی تخم کبوترم دادم..
خداروشکر حالش خوب شد 6 یا 5 ماهی طول کشید