از شهر دیگه ای اومد خونه ی فامیلاشون منم رفتم شهر دیگه خونه ی فامیلامون بعد حالت عیددیدنی اومدن با مادرش خونه ی فامیل ما.دست خالی بودن. به نظرتون این الان ینی چی؟آیا نباید حداقل یه چیزی میگرفتن؟ کنسله این فرد آیا؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یعنی حتی شیرینی هم نگرفتن؟؟ عجیبه. برای خودشون احترام قائل نشدن چجوری میخوان فردا برای تو احترام قائل شن؟
چند سالته؟
بریت ماری چشمهایش را میبندد. کنت چشمهای بریت ماری را میبوسد. اوایل ازدواج همیشه این کار را میکرد. بریت ماری دیگر تنها نبود. چون کنت به او نیاز داشت و وقتی کسی به تو نیاز داشته باشد،دیگر تنها نیستی.
اره واقعا زشته کارش خدایی ی شیرینی ک میشد بخره ولی خودش عقلش نرسید مادرش چی🤨حالا ببین چ شرا ...
در کل شرایطش بد نیست اما این قضیه همش تو ذهنمه و اینکه مثلا یه مدته سرما خوردم چندین بار پشت تلفن سرفه کردم یبار نگفت چیه جریان.حس میکنم از ایناس که زیاد اهمیت نمیده