البته داستان برای خودم نیست.
یه نفر تعریف کرده.
بیایید جمع بشید بگم براتون.
جم شید
خم شید
خیلی ترسناک بود
یه بار تو ترمینال سوار تاکسی زرد شده بودم. قرار بود برم دانشگاه.من دانشگام یه شهر دیگه بود و خوابگاهی بودم.نشسته بودم صندلی جلو و منتظر بودم دو نفر دیگه هم وسایلشونو بزارن تو صندوق و بیان بشینن که بریم.
جمشید
خمشید
🤣🤣🤣
هستید بقیش رو بگم؟
من م التن یه واقعیت ترسناک خوندم مادری فرزند اوتیسم خودش کشت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
