دقیقا اینطوره.ادم کم حرف و بی احساس و بی ذوق
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
ولی بااین حال من مدام توفکرخوشی وخوشحالی اونم.یسال بود گفته بودم پسرمو ببریم باغ وحش.خودم توشهرغریب ک کلان شهر،جایی جزاطرافم وچنتا جای خاص جایی رونمیشناسم.ادرسشون ازنت دراوردم و دادم دستش و مجبورشده حرکتی بزنه بالاخره و ببره.فک کن...هرجا من باید حرکتی کنم وگرنه پسرم مث کروکورا بارمیاد...خدامادرش ذلیل کنه که همه بچه هاش انگلن
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
قبلا نه ولی الان مثلاً میگه مامانم زندگی بابامو جلو برد تونست ملک و املاک بخره و فلان با اینکه مامانش خانه داره هیچ غلطی هم نکرده ... بعد به من میگه تو هیچ زحمتی نکشیدی... میگم بذار منم کار کنم تا زندگیتو پیش ببرم میگه لازم نکرده خب من چه کنم
خدا قوت چرا بیخودی خودتو شهید میکنی ، دیگه تا حالا فهمیدی نباید انرژیتو صرف چیزی کنی که مشکل ساختاری داری ، ازیه معلول ذهنی مثلا میشه انتظار عشق و عاشقی و حمایت داشت ؟ اینطور بیشتر مراقب خودتو فرزندتی ، دیگه معلمش نباش، شاگرد که شوهر نمبشه ، سختت میشه
آخه من میگفتم آدمن دیگه انسانیت نشون میدادم.میرفتم ومیومدم .اما هربار یه دعوایی درست میکرد خودش ومادرش.کم کم یادگرفتم اخلاقشون.دیدم اینادنبال جنجالن.بی آبرو...قدرنشناسن ویکی باید مث خودشون باشه ک ساکت شن.گستاخ وبی چشم ورو.کم کم هرچی گفتن جوابشون دادم.اخرسرم مادرشوهرم ازخونه انداختم بیرون.شوهرمم قایمکی میره خونه ننش.دیگه نه صدعشون میشنوم.حرفشونم شوهرم پیش کشیدنی سکوت میکنم ومشغول کارای خودم میشم بدونه که بی اهمیتن برام.میبینه اینطورمیکنم پشت حرفش نمیاد دیگه.اونقدرساده ومهربون بودم ....
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
29 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
