بخاطرضعیف بودن نابلدبودن بی فکربودن وبی احساس بودن مادرم.ازطرف بعضی هاتحقیرمیشدم مادرم عین خیالش نبود.خودش توی جمع شخصیت منوخوردمیکرد.من بادردبزرگ شدم وقتی که به استقلال رسیدم سعی کردم خودموترمیم کنم اعتمادبنفس گرفتم تونستم ازخودم دفاع کنم وباخودم عهدبستم که پناه بچه هام باشم.من بزرگ شدم تبدیل به یه مادرحامی وداناشدم ولی دخترم مریضه سی پیه وبایددرمان بشه ورزش های سخت انجام بده.سی پی حرکتیش درحدیه که حتمابایدکاردرمانی بشه.ازقضای روزگارمن توی شهری هستم که فقط دوتامرکزکاردرمانی داره ومرکزی که من دارم میبینم کاردرمان های آقایی داره که ظالم وبی درک هستن بچم روتحقیرمیکنن.ومن مجبورم بچموببرم اگرنبرم بیماریش عودمیکنه...دلم پرازدرده ازناتوانیم ازبی پناهی من وبچه م ازنامردمی بعضی آدما ازدنیای نامردخیلی رنجیده م
الهی بمیرم انشالله خدا کمکت کنه بچتو شفا بده
جلو اون آقا بایست به رئیسش بگو
قلبم ب درد اومد
بچه من کم شنواستو از سمعک استفاده میکنه
یه بار بردمش گفتار درمان
اون دکتر احمق به من گفت دخترت هر چقد هم تمرین کنه بازم معلومه که سمعک داره وگفتارش کامل نیست
تو شهر من همون یه گفتار درمان بود (اون‌موقعه یه شهر کوچیک بودیم)
همون روز چنان دعوای با اون کثافت کردم که به گوه خوردن افتاد
و خودم با تماااااااااااااااااام وجودم باهاش کار کردم
دختر من الان کلاس هفتمه و شاکرد اول منطقه یک تهرانه
مادرش رو به عزاش میشونم کسی نگاه بد به بچه ام بندازه
کوچکترین حرکتی از کسی ببینم با خاک یکسانش میکنم
همین الان لباس پوشید رفت کلاس زبانش و من تو دلم هزار بار خدا رو بابت وجود دخترم شکر کردم
نزار اب تو‌دل بچه ات تکون بخوره تو تنها پناه دخترتی
براي خودتون و دخترتون ارزوي سلامتي و شادي و صبر دارم
انشالله خدا به شما نيرو و توانايي بده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
