2777
2789

یکبار رفتم جایی یچیزیشون شکست بعد که ما رفتیم سریع اسپند دود کردن  دیروزم یکی اومده بود خونه مامانم ، مامانم گفت تا وارد خونه شد یک استکان خورد زمین شکست  این ینی چی 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شاید آره  من هر موقع جاریم بیاد خونه ما یه چیزی حتما میشکنه

دقیقا خونه جاریم رفتم بخدا که خیلی دوسش دارم اصلا حس حسادتم در کار نیست و نبوده نمیدونم چرا اینجوری شد 

بعد دیگه هروقت برم خونش یا مامانش سریع اسپند دود میکنن احساس میکنم درموردم فکرای بد میکنن

نه والا من اعتقاد ندارم 

اتفاق دیگه 

من چند وقت پیش رفته بودم جایی نینی تازه به دنیا اومده بود بغلش کردم قربون صدقه رفتم چه نازی چه خوشگلی فلان 

در جا پشیمون شدم چون خانوادش اینجور طرز فکری دارن

گفتم این بچه تا صبح میخواد گریه کنه اینا بندازن گردن من

نه والا من اعتقاد ندارم  اتفاق دیگه  من چند وقت پیش رفته بودم جایی نینی تازه به دنیا اوم ...

دقیقا همینه ☹️ من به جاریم نه میتونم بگم خوبی خوشکلی نه میتونم هیچی بش نگم در اخر مامانش خیلی از من بدش میاد و فکر میکنه حسودم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز