این قضیه که میگم شاید ده روز ازش میگذره
یه دختری بود توی فامیل
خیلی هوش و استعدادش خوب بود
ولی خانواده متعصبی داشت
زمان دبیرستان اول دبیرستان که بود با این که خانوادش دوست نداشتن درس بخونه و برا درس خوندنش هیچ هزینه ای نمیکردن همیشه شاگرد اول کلاس بود معدلش بیست
استعداد خیلی خیلی زیادی ام توی هنر داشت
نقاشیاش فوق العاده بود
همون سال اول دبیرستان عروسش کردن اونم زن یه آقایی توی روستا که شغلش دامداری و کشاورزی بود و اینم شریک کرده بود تو کارا
ینی با اون همه استعداد میرفت گاو میدوشید🙂
دو تا بچه داشت یه پسر شیش ساله یه دختر دو سه ساله
انقد مهربون بود خونه هر کی میرفت مهمونی براش یه دیوار کوب که خودش نقاشی کرده بود میبرد
همین چند ماه پیش وقتی داشت واسه کارگراشون سر زمین چای میبرد آب جوش چپه شده بودروی بدنش سوخته بود کامل یه مدت طولانی همه تنش باندپیچی بود
وقتی بهتر شد برای اینکه حال روحیش خوب بشه چند تا تیکه از وسایل خونه مثل فرش و مبل و اینا رو عوض کردن با اینکه دستشونم خالی بود
ولی به یه هفته نکشید تو خواب سکته کرد فوت شد 🥲🙂💔اصن خیلی سخت بود برای هممون
همش میگم اون همه هوش و استعداد و هنر بدون استفاده رفت زیر خاک