خیلی پشیمونم چکار کنم...
هیچی جز اینکه تا آخر عمر با همینا سر کنم....
شوهرم خیلی اونموقع ها از خودشون تعریف میکرد حالا رفتم میبینم هیچی نیستن .... خونشون جزو محله های پایین شهر و نامداره، تازه بیست سال اومدن شهر و هنوز همون مدلی هستن تو جشن عقد و نامزدیم همه گفتن تو سر تری ازینا ولی من خودمم هیچی نیستم تو خانواده کارمندی معمولی بودم با هزار دردسر ....
اما اینا کلا چیز دیگه ای هستن ....
کلا حس میکنم شوهرم دیگه از هیچی تعریف کنه توش هیچی نیس.... بیخودی میگه
کاش از اول برا من اونجوری تعریف نمیکرد میزاشت خودم برم ببینم .....