امشب ی عروسی عجیب غریب رفته بودیم
داستان اینجوری بوده
ک پسره خارج از کشور بوده کلا از نوجوونی اونجا بوده
بعد خواهر پسره واسه پسره میره خواستگاری دخترِ دختر عموش
اونام جواب بله میدن بدون اینکه دختر و پسر همو دیده باشن
چون خانواده پسره یه شهر دیگه بودن کلا از اول
و خانواده دختره تو روستا زندگی میکنه
بعد کلا فقط دو سه ماه پیش اینا رفتن خواستگاری
پسره یه هفته پیش اومده بازم بدون اینکه همو ببینن کل کارای عروسی رو کرده و امشب عروسیشون بود
چون باباعه دختره سخت گیر بوده گفته تا روز عروسی نباید دخترمو ببینه 😐😐😐😐😐😐😐😐