2733
2734
عنوان

دلم گرفت از شرایط

94 بازدید | 14 پست

چند وقت پیش جاریم خانواده ی شوهرم رو دعوت کرده بعد چند سال منم خبر نداشتم.

امروز زنگ زده ک حالا میخام تو رو دعوت کنم.


متاسفانه ۵ ساله ک خانواده شوهرم بدون هیچ دلیلی منو ب جمعاشون دعوت نمیکنن.هم من هم همسر خیلی دلگیریم.


ب جاریم‌گفتم نمیخاد برای ما دو تا مهمونی بگیری نیاز نیس.گفت همه رو دعوت کردم دوس دارم بیاید.


باردارم سراغمم گرفت هم اون گرم صحبت کرد هم من گرم جواب دادم.۱۰ سال توی یه ساختمون بودیم شکر خدا ب مشکلی نخوردیم ولی دعوتشو رد کردم.دلم گرفت ک منو با بقیه نگفته.


با این حال من تا بحال نزاشتم ارتباطش با مادرش قطع بشه.عید ب زور بردمش ک ب مادرش سر بزنه .با دو تا داداشاشم در تماسم.و اگر بخام کل داستان روابطمونو بگم طولانی میشه ولی در کل منو همسر بی حاشیه و گرمیم و سرمون توی لاک خودمونه.


عیدم رفتیم خونه مادرش دو تا پسراشو دعوت کرده بود هی میگفت کباب و چلوگوشت و ‌مرغ گذاشتم میخای بیارم بخورید تشکر کردم توی دلم گفتم کاش یه استانبولی میزاشتی ب این بچتم میگفتی بیاد پیشتون ما ک بنده ی شکم نیستیم 😕



﷽‌من خوבمم ..نـہ تنـבیسے از اونچـہ ڪ בیگراט می‌پسنـבט .. نـہ تقلیـבے از اونچـہ ڪ بهش باور نـבارم .. من با تمام کم و کاستیا خوבمم ـ‌ٖؒ

چه بد چجوری دلشون میاد بدون پسرشون☹️

ما یکی دیر بیاد سر سفره غذا از گلومون پایین نمیره

احساساتمو نمیتونم پنهان کنم واسه همین بهم میگن بی سیاست ولی من خودمم بدون ادا بدون تظاهر بدون دورویی 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
خوب پس مشکلشون چیه که جدا دعوت می کنند شما که رفت آمد دارین


من چند ساله خونه هیچ کدومشون دعوت نشدم حتی زمانی ک همشون دور همن نمیگن توام بیا با اینکه از همشون گرم تر بودم و ساده تر میگرفتم.


نمیدونم چه مشکلی دارن باهام 

﷽‌من خوבمم ..نـہ تنـבیسے از اونچـہ ڪ בیگراט می‌پسنـבט .. نـہ تقلیـבے از اونچـہ ڪ بهش باور نـבارم .. من با تمام کم و کاستیا خوבمم ـ‌ٖؒ
چه بد چجوری دلشون میاد بدون پسرشون☹️ ما یکی دیر بیاد سر سفره غذا از گلومون پایین نمیره


والا خانواده خودمم همینن.من دو هفتس اومدم خونه مامانم تا ساعت ۳ بعدازظهر میشینیم همه خواهر برادرا جمع بشیم بعد غذا بخوریم

﷽‌من خوבمم ..نـہ تنـבیسے از اونچـہ ڪ בیگراט می‌پسنـבט .. نـہ تقلیـבے از اونچـہ ڪ بهش باور نـבارم .. من با تمام کم و کاستیا خوבمم ـ‌ٖؒ

درد وبلای جاریت بخوره توی سره جاری من. چون ماازاول باجاریم وخاهرشوهرم مادرشوهرم میرفتیم بیرون. پارسال خاستیم بریم بیرون جاریم به مادرشوهرم گفت بروبه فلانی یعنی من بگوبامانیادمن میخام پسرخاله مجردم باهام بیاباهم راحت باشیم وعرق بخوریم. خداشاهده من اهل دخالت نیستم ولی درعجبم جرامادرشوهرم پیغام این بیشعور راسه باربمن داد. بایدمادرشوهرم میگفت منم نمیام ولی اوباهاشون رفت منم رفتم ببینم چخبره

منم دلم گرفته ولی از همسرم ک بچه ننه هست و اذیتم میکنه ب حرفام گوش نمیده..روزی هزار بار شکر کن ک همس ...


خیلی بده اینجور مواقع همسر آدمم پشتش نباشه.امیدوارم حال دلت خوب شه

﷽‌من خوבمم ..نـہ تنـבیسے از اونچـہ ڪ בیگراט می‌پسنـבט .. نـہ تقلیـבے از اونچـہ ڪ بهش باور نـבارم .. من با تمام کم و کاستیا خوבمم ـ‌ٖؒ
2740
درد وبلای جاریت بخوره توی سره جاری من. چون ماازاول باجاریم وخاهرشوهرم مادرشوهرم میرفتیم بیرون. پارسا ...

توام رفتی آخرش😅

﷽‌من خوבمم ..نـہ تنـבیسے از اونچـہ ڪ בیگراט می‌پسنـבט .. نـہ تقلیـבے از اونچـہ ڪ بهش باور نـבارم .. من با تمام کم و کاستیا خوבمم ـ‌ٖؒ
توام رفتی آخرش😅

من رفتم ببینم چخبره. گفتم بچه هام ناراحت میشن نیام. رفتم اخرین بارم بودکه رفتم خداشاهده رفتارجاریم باپسرخاله اش انگاردوران نامزدیشون باشه انقدعرق خوردن که سه روزجاریم بیمارستان میرفت. شوهرش هم انگاراین زنش نبود. وبی غیرت نگاه میکرد. مادرشوهرم وخاهرشوهرام هم باخودشون میگفتن کاش ماهم میشدمثه این باشیم

من رفتم ببینم چخبره. گفتم بچه هام ناراحت میشن نیام. رفتم اخرین بارم بودکه رفتم خداشاهده رفتارجاریم ب ...


چه زندگی عجیبی

﷽‌من خوבمم ..نـہ تنـבیسے از اونچـہ ڪ בیگراט می‌پسنـבט .. نـہ تقلیـבے از اونچـہ ڪ بهش باور نـבارم .. من با تمام کم و کاستیا خوבمم ـ‌ٖؒ

عزیزم تو بارداری و نباید واسه چیزای که ارزششو نداره اینقدر خودت و ناراحت کنی شاید واقعا به روابط خوب تو و همسرت حسادت می کنند که در این صورت همون بهتر دور باشن هر چند تبعیض ناراحت کننده ست ولی تو سعی کن خیلی ذهنتو درگیرش نکنی ولی اینکه نمیگذاری مادر و پسری همو نبینن نشونه فرهنگ و اصالت خانوادگیته

گفتن از حقیقت اون هم درست زمانی که به ضررته عین شرافته ....اینطور نیست؟!
عزیزم تو بارداری و نباید واسه چیزای که ارزششو نداره اینقدر خودت و ناراحت کنی شاید واقعا به روابط خوب ...


واقعا اگر دلیل این همه بی انصافی در حق بچشون حسادته متاسفم براشون.

۲ ماهه ک خونم رو سپردم دستشون خودم رفتم رهن.   نمیتونستم دیگه با این اوضاع از پله هام بالا پایین بشم ،۵ ماهه ک باردارم،در جریانی،بابت هیچ کدوم یه تبریک بهم نگفتن.


ولی در کل حرفت درسته دیگه بعد این همه سال باید ب این روند عادت کنم.حاصل این ناراحتی + اوضاع قلب جنین نتیجه ای جز فشار بالا و خون دماغ و نگرانی خانوادم نداشت


﷽‌من خوבمم ..نـہ تنـבیسے از اونچـہ ڪ בیگراט می‌پسنـבט .. نـہ تقلیـבے از اونچـہ ڪ بهش باور نـבارم .. من با تمام کم و کاستیا خوבمم ـ‌ٖؒ
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687