اتفاقا خیلیم خوبه وقتی مادری نتونه بچشو کنترل کنه گوه بزنه تو فیلم عروسی یکی عه اعصابم خورد شد
من از این عروسیا متنفرم تا بحال هم نرفتم
و از مامانای بیخیال تو عروسیا هم متنفرم
عروسی خواهرزادم من بچه ۳سال و نیمه رو کلا تو بغلم داشتم که بدو بدو نکنه
من هر عروسی رفتم مادرا بچه هاشونو کنترل میکنن اگه کوچیک باشه بخواد بره وسط بقل میکنن نذاره بره یه گوشه کنار بازی میکنن تاحالا خرابکاری ندیدم ازسمت بچه ها
زخم خورده ها از بچه ها خیلی بیشتر از زخم نخورده ها هستند
پس بچه هاتونو نبرید یا بشونید کنار خودتون
کلا عروسی نباید فامیلو دعوت کرد، همون دوست ها و جوونا
بیشترم خوش میگذره
میگن قشنگی عروسی به بچه هاست!
اونوقت تکلیف منی که کلا از بچه خوشم نمیاد چیه؟
لابد از نظر اینا عروسی من خیلی بی برکته!!
ازدواج کنم
عروسی بگیرم هیچ بچه ای دعوت نمیکنم
کلا از بچه خوشم نمیاد
مراسم عروسی باید رسمی باشه
الان شورشو توی عروسیها درآوردن
اینقدر عروس میرقصه . ۱۰ و ۲۰ مدل رقص .
واقعا چه خبرتونه ؟ :(
بعد بچه نیاد که کلا خوش نمیگذره .
انگار رفتی کا باره . یکی میخونه میرقصه بقیه نشستن دیت میزنن و خوراکی و‌میوه و شام و... میخورن :(
واقعا معنی عروسی رو نمیدونن .
عروسی یعنی شادی رقصیدن همه چه بچه چه بزرگسال
به نظر من خیلیم خوبه وقتی یکی نمیتونه بچشو کنترل کنه چرا باید بچه باشه بعدشم مگه عروسی برای شادی اوناس ؟ برای شادی عروس دوماده خودشونم حق تصمیم دلرن برا جشن خودشون
یه عروسی رفته بودم کلی بچه بود سوپو رو زمین ریخته بودن تخمه اینا خورده بودن آشغالاشونو ریخته بودن زمین توی تمام رقص های عروس دوماده رو سن بودن خب وقتی نمیتونین کنترل کنین نیارین دیگه چرا گند میزنین به عروسی بقیه مگه مهد کودکه
من والا به من بگن بچه اتو نیار نمیبرم آدم با اصالت اینو نمیگه فرض کن من بچه دوقلو یکو نیم ساله دارم دیگه خودم شعور دارم میدونم نباید ببرم هم خودم تو تالار اذیت میشم هم بچه خودشم دوقلو شلوغ
ولی نبایدم تو دعوت بگن به همه بر میخوره به خود طرف بگی بر میخوره
والا به خدا موقع دعوت نگن بچه نیارین هر کی خودش به بچه کوچیک خودش بلد هست دیگه میدونه بچه اش چ رفتاری داره
ما رسممون بدون بچه هست . همیشه همینجوری بدون بچه می رفتم . چند فامیل نزدیک بود تو شهرستان دیگه بچه هم دعوت بود یعنی از دماغ من درومد فقط می دویدم دنبال بچه و دنبال دسشویی می گشتم . نفهمیدم چی خوردم چی شد . همونجا یه بار دادم دست شوهرم که تو بچه رو نگه دار من تنها برم . یعنی نفس کشیم. دخترمم گفت من هم نمیام دوست ندارم عروسی رو . دو تاشونم موندن پیش باباشون . بابا یه ذره بذارین راحت باشین . میون اون همه موسیقی و سر و صدا می بینی بچه یه ساله دوساله می برن . منو خودمو بذارن نمیرم اصلا .
