یک اتفاق ماورایی که براتون افتاد و کسی باور نکرد چی بود؟

نمیدونم من زیاد اعتقاد راسخ به ماورا ندارم ولی خوابام بعضیاش خیلی عجیب بودن 

تو خواب فهمیدم خوابم ولی نمیتونستم بیدارشم و چشامو باز کنم

تو خواب احساس کردم روحم از بدنم‌ جدا شد

منم اینجوری میشم 

یا تو خواب میفهمم خوابم و به خودم میگم این که الکیه خوابه

از بچگی یه سایه سیاه کوچولو تو خونمون میبینم حتی بعضی شبا مثل بختک میگیرم ولی کسی باور نکرد

شبا جن می ره توی بدنم نمیتونم نفس بکشم حسش میکنم نمیتونم صحبت کنم قفل میشم ولی وقتی دعا میخونم میفهمم خیلی خوب حس میکنم یک چیزی از بدنم خارج میشه

خواستم برم دستشویی در آستانه ی در یه صدایی  از تو دستشویی اومد ولی خب کسی باور نکرد که من نبودم💔😄

بچه که بودم خواب یک نفر میدیدم ک دقیقا شبیه منه و جامو تو خانواده گرفته 

بعد تاجایی که یادمه الکی هی میگفتم میبینمش در صورتی که الان ک فک میکنم چیزی نمیدیدم ولی خب به بقیه میگفتم ینفر اونجاست ک دقیقا شبیه منه

تو اسمون با پسر داییم کنار هم خوابیده بودیم ی شی قرمز با سرعت زیاد دور خودش چرخید غیب شد اگ تنها بودم میگفتم توهمه ولی اونم دید قاصلشم دور یود خیلی 

تو خواب همش یکی خفم میکرد

من وحشت زده شده بودم نمیتونستم از خواب بیام بیرون

واااااای اون شب برا منم همین اتفاق افتاد ریدمممم ب خووودممم

شب که خوابیدم صبح با درد شدید مچ دستم از خواب بیدار شدم دیدم که دستم اصلا زخم نشده اما دو تا خط شبیه به جای چنگ کنار رگ مچ دستم افتاده نه قرمز شده بود نه خونی هیچی فقط فقط شبیه جای زخم خوب شده بود در حالی که شب قبلش رو مچ دستم نبود هیچوقت هم دیگه از بین نرفت هنوز هم رو دستم هستش🙂

من تو خونه تنها خواب بودم

داداشم اومد خونه (پسرعموم دراصل)

منم از خواب پریدم گفتم در حیاطو قفل کردم چجور اومدی تو

گفت کلید داشتم کی خونس گفتم هیشکی موتورتو اوردی 

گفت اره 

گفتم بریم دور دور گفت اره میریم ی لیوان اب بده

لیوان ابو دستش دادم گفت برو اماده شو دویدم اتاقم لباس پوشیدم اومدم بیرون دیدم نیست دویدم بیرون هر در حیاطو کشیدم باز نشد دیدم قفله

اومدم خونه زنگ زدم گفتم روانی چرا ولکردی رفتی

گفت چی میگی؟ من خونه شما نیومدم که

حالا من قسم و قران ک اومدی

اون میخندید میگف نه

یکم از لیوان اب خوردم عین زهرمار بود ابی ک داده بودم بهش نصفشو گذاشته بود رو اپن

خلاصا ک من مطمعنم دیدمش

حتی خواهر کوچیکم خواب بود بیدار شد میگف منم تو خواب صداتونو شنیدم حتی گوشه چشمام باز کردم داداشو دیدم حوصله نداشتم بلن شم