زن عمومه
این زن از صبح تا شب گوه زندگی ما رو می خوره ( بی ادب نیستم ولی نمی دونید داره چیکار می کنه )
از صبح تا شب با زندگی در جنگه
می ره به شوهرش که میلیاردره می گه بچه های فلانی این قدر درس می خونن این کار می کنن
فلان جا می رن
رفته پیش ملا طلسم گرفته
از کجا فهمیدیم ؟ از اون جایی که هم حسوده هم خره از زیر زبونش در می ره
همه جا می شینه می گه فلانی ها یعنی ما حسود زندگیشونیم درحالی که
ما عارمون می گیره باهاشون صحبت کنیم
چیکار کنیم دست از سر زندگی ما بر دارن