خب من یه جایی مهمونی بودم ..
لباس قشنگ ..
قیافه هم بد نیست خوبه ..
موهام باز و فرفری
شالم نداشتم ..
لباسمم اصن باز و ناجور نبود ..
یه پسر بیست ساله اونجا بود
مامانش اومد پیشمون
و شروع کرد تعریف کردن از من ..
گذشت اون شب و ما رفتیم خونه ..
پشت کتاب دفتر نشسته بودم ..
دیدم صدای داد و بیداد مامانم میاد.
مامانم تلفنو قطع کرد پرسیدم چیشده ..
برام تعریف کرد ..