ویکتور هوگو در یکی از کتاب های خود میگوید :(مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم!!این دیگر چه دنیایی است ؟) ((((درضمن این کاربری دست دو نفره لطفا اگه چیز بدی گفتن مراعات حال منو کنید و بخاطر من ببخشید )))ممنون
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
یه بار باهاش روبه رو شو که تا اخر عمرت ازش فرار نکنی و احساس بد داشته باشی
اومدیم تو این دنیا که پا بزاریم رو ترس ها و رشد کنیم
تا کی میخوای تو ناحیه امنت بمونی ؟
اخرش چی؟ یه زندگی خطی و کسل کننده
« اگر زندگانی روزانهی شما در نظرتان حقیر مینماید تهمت ناچیزی بر آن نبندید. تهمت بر شماست که چندان شاعر نیستید تا جلال و جمال آن را دریابید. پیش هنرآفرین هیچچیز و هیچجا ناچیز و سرسری نیست.»