2752
2734
عنوان

تو بچگی از چه وسیله ای میترسیدی

| مشاهده متن کامل بحث + 59538 بازدید | 1620 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

من از صدای تهویه تو دستشویی میترسیدم 

کلا از صدای بلند میترسم 

وقتی بچه بودم یه سال انتخابات هلی کوپتر اومد اعلامیه پخش کن اومد نزدیک سقف خونمون ، منو رفیقم تو خونه بودیم مامانم و مامان رفیقم تو حیاط بودن ،مامانم که انقدر ترسید ک بیهوش شد منم از اون موقع از صدای هلی کوپتر میترسم 

از تاریکی هم میترسم شبها حتما باید چراغ خواب روشن کنم

خدایا حالا که بابامو که مثل کوه پشتم بود رو بردی پیش خودت ، خودت هوامو داشته باش💔🥹⛰️

من از چرخ و فلک میترسیدم

هنوزم میترسم

کلا از ارتفاع میترسم

هم نسلای من یادشونه اون وقتا چرخ و فلکی تو کوچه ها بود و بچه ها سوار میشدن

چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...

از وسیله نه

ولی از رد شدن از جاده میترسیدم  با خواهرم یا مامانم بیرون میرفتم به زور از خیابون ردم‌میکردن .چشامو‌میبستم 

و همچنین از همسر دخترداییم به شدت میترسیدم با اینکه دوستم داشت .

من ازچرخ خیاطی مامانم یه کم میترسیدم بنابراین یه روز با چکش افتادم به جونش لعاب روش رفت هنوز اون چرخ هست واثار جرم من درحالیکه نه ازتاریکی نه ازتنهایی نه ازگربه ازهیچ چیز نمیترسیدم گربه من شبها پیشم میخوابید یادش بخیر البته دوراز چشم مادرم 

وای منم ازاون علما ک علامت دست بالاشونه و رنگ مشکی و زرد داده پارچه هاشون میترسیدم .از گچ شکسته بندی خیلی میترسیدم کسی دست و پاش شکسته بودو گچ گرفته بود من تا زمانی ک گچو بازنکنه ترس داشتم و سمت خودش و خونش نمیرفتم .از ابکش خیلی میترسیدم فکر میکردم اگ ی روز بیفتم داخلش چقدر ریز ریزو کوچولو کوچولو ازاونورش درمیام 🤣حتی دست نمیزدم بهش.از لوبیا قرمز خام وحشت داشتم فکر میکردم سوسکه 

کلا توهمات سنگینی داشتم😂

میشه برای شادی روح مامانم ی صلوات بفرستید؟😢

خوخان(یه چیزی هست که ترک ها برای ترسوندن بچه استفاده میکنن و وجود خارجی نداره )

رخت آویز خونمون هم بودکه شب ها سایه اش می افتاد لباس های روش رو یه مدت فکر میکردم آدمن بعد به مامانم گفتم توضیح داد

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687