2733
2734
عنوان

دارم دق میکنم تا حالا خانوادمو اینجور پریشون و بدبخت ندیده بودم

| مشاهده متن کامل بحث + 818 بازدید | 40 پست
تو اینجور مواقع اگه مجبور شدی خودت ببری قبلش به شوهرت یا خانوادش بگو مادر بزرگم نمیتونه بره خرید بهم ...

شوهرم چند روز در هفته میره شهر دیگه سرکار اون موقع خیالم راحته ، به خانوادش هم قرار نیست جواب پس بدم ریز کارهامو بگم فقط من میترسم کسب تو دستم وسایل رو ببینه که دارم میبرم روستا چون مسیرش یه جای مشخصه و از جلو خونه ما رد میشه واسه همین میترسم 

ای کاش رانندگی یاد بگیرم بهتر بتونم برونم تا راحت باشم وایه رفت و آمد

تو مثل یه خواب خوب فانتزی 
داداشت تنها گذاشتین تو سن بدی قرار داره  مامانت اگه پیشش نیست خیلی سخته بزرگتر بالا سرش نباشه ...

درسته ، نه مامانمم پیشش نیست ، ولی داییم میره سرکار بهش سرمیزنه چون بیشتر وقتا تو مکانیکی کار میکنه،  خودمم میترسم به راه خلاف کشیده شه خدایی نکرده ولی چیکار کنیم چه من چه مامانم زنیم نمیتونیم بریم تو محیط مردونه که غرورش خرد شه داییم گاهی میره سر میزنه بهش ، راستش حتی نمیدونم چجوری مراقبش باشم اگه پسر بزرگ داشتین میتونین راهنماییم کنید؟

تو مثل یه خواب خوب فانتزی 

من برای جای ترک های پوستی بعد از زایمانم از روغن آنتی استرچ مارک برند آنانه استفاده کردم که یک برند سوییسی بود.

 برای من واقعا مثل معجزه عمل کرد. حتما تو دوران بارداری قبل از ایجادترک ها یا تا وقتی که ترک ها هنوز قدیمی نشدن و قرمز هستن استفاده کنید که زود برطرف بشه. برای ترک های ایجاد شده با چاقی یا لاغری هم عالیه. لینکشو میزارم چون میدونم دغدغه خیلی از ماماناس

درسته ، نه مامانمم پیشش نیست ، ولی داییم میره سرکار بهش سرمیزنه چون بیشتر وقتا تو مکانیکی کار میکنه، ...

من پسر بزرگ ندارم اما خواهر زاده هام چه پسر چه دختر چون فاصله سنی کمی دارم باهاشون یه جوری رفیق هستم هر شب قبل خواب با همشون چت میکنم مثلا راجب کارشون درسها محیط کار مشکلات یه جورایی رفیق تا رلاشون عکس و قرارهای قایمکی همه چی شما هم فقط رفیق باش کنترل گر باشی قایم میکنه 

من از یاران عشق مینویسم ن از شبنم ن از گل من ازآن پرستوی عشق مینویسم آری از پدر مینویسم  که با نگاهش جاده عشق را نشانم میدهد و مرا در آینه زندگی تشویق به زنده ماندن و زندگی کردن میکندپدرم ای شهد آرزوهایم ای کوه استوار تو را تا ابدیت دوست میدارم سر مشق زندگییم را از تو از دستان پینه بسته ات  ازآن نگاه خسته ات  و از قد خمیده ات خواهم آموخت و خوب زندگی کردن را از کتاب زندگیت
معمولیه 

ببین هردفعه می ری اندازه نیاز مثلا دوبسته گوشت یادوبسته مرغ بذارتوکیفت باخودت ببربراش دفعه بعد مثلا دو سه کیلو برنج بذار توکیفت ببربراش نیاز نیست جلوبقیه ببری یا همه بفهمن 

یاخودت ببر 

یاهردفعه یه مقدارببرخونه مامانت بذارجمع بشه بعد به مامانت بگو ببره برای مادربزرگت یا سرراه براش روغن بخر

من پسر بزرگ ندارم اما خواهر زاده هام چه پسر چه دختر چون فاصله سنی کمی دارم باهاشون یه جوری رفیق هستم ...

آها آره اینجوری خوبه من خیلی از داداشم دور شدم از نظر احساسی از وقتی ازدواج کردم اصلا ازش خبر ندارم تو چه حالیه چیکار میکنه اونم مغرور شده هرچی بپرسم می‌پیچونه سرسری جواب میده منم درگیر زندگی شدم یادم رفته باهاش رفیق شم 

تو مثل یه خواب خوب فانتزی 
ببین هردفعه می ری اندازه نیاز مثلا دوبسته گوشت یادوبسته مرغ بذارتوکیفت باخودت ببربراش دفعه بعد مثلا ...

دقیقا درست میگید ، ولی من خیلی کم میرم دیر به دیر میرم خونش واسه همین جمع میکنم یه باره میبرم واسه همین زیاد میشه میترسم کسی ببینه 

باید از این به بعد سعی کنم بیشتر برم 

تو مثل یه خواب خوب فانتزی 
دقیقا درست میگید ، ولی من خیلی کم میرم دیر به دیر میرم خونش واسه همین جمع میکنم یه باره میبرم واسه ه ...

کم کم خونه مامانت جمع کن 

کیفتو بزرگ تر کن 

چی می دونم اگربچه داری توکوله بچه بذار به بهونه لباسای بچه 

صبح که شوهرت نیست برو بده یه آژانسی ببره براش 

یه به یکی از داییات بگو بیاد ببره براش 


دقیقا درست میگید ، ولی من خیلی کم میرم دیر به دیر میرم خونش واسه همین جمع میکنم یه باره میبرم واسه ه ...

تازه ثواب هم داره 

عذاب وجدان و این حرفاهم که بعضی کاربراگفتن نداشته باش 

ولی هیچ وقت نذار شوهروخانواده شوهرت بفهمن چون حتی اگرمخالفت نکنن یه زمانی به چشمت میارن 


کم کم خونه مامانت جمع کن  کیفتو بزرگ تر کن  چی می دونم اگربچه داری توکوله بچه بذار به به ...

مرسی خونه مامانمم تو روستاست خونه من تو شهره 

آره میخوام یه کیف بزرگتر بخرم 

نه دایی هام اگه بفهمن میکشنم خیلی بدشون میاد از این کارا ولی من چاره ندارم مامانمم همینجوری میبره 

تو مثل یه خواب خوب فانتزی 
تازه ثواب هم داره  عذاب وجدان و این حرفاهم که بعضی کاربراگفتن نداشته باش  ولی هیچ وقت نذ ...

نه عذاب وجدان ندارم فقط میترسم آبرومون بره 

عذاب وجدان بخاطر این ندارم چون مادربزرگم با چه سختی مارو بزرگ کرده الان حقه که من تو آسایش غذامو بخورم خبر نداشته باشم که اون چطوری زندگی میکنه؟ یا برادرم که نه پدر دیده نه مادر الانم تو سختی زندگی بکنه من خودم عذاب وجدان میگیرم که من تو راحتی ام اونا اندازه من در آسایش نیستن 

خدا فقط سلامتی و جیب پر پول به همه بده به خانواده منم همجنین 

تو مثل یه خواب خوب فانتزی 
نه عذاب وجدان ندارم فقط میترسم آبرومون بره  عذاب وجدان بخاطر این ندارم چون مادربزرگم با چه سخت ...

الهی آمین 

اما همیشه حواست باشه درحالی که به فکرشون هستی و تلاش می کنی بهشون کمک کنی خواهشا اززندگی خودت غافل نشو باعث نشه اعصابت خوردباشه حتگالت غم بیش از حد داشته باشی که خدای نکرده به زندگیت و رابطه خودتو شوهرت آسیب بزنی چون اگر زندگی تو مشکل پیداکنه قطعا به اونا که کمک نکردی هیچ یک مشکل اضافه می شه ویک نگرانی 

امیدوارم خداوند یکی مس از دیگری مشکلاتتون رو باشادی حل کنه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687