همسایه ما ی پیر زنه ک دوتا بخترای پسرشو داره بزرگ میکنه
باباهه ک معلوم نیس کجاس
عروسه ام ک بشه مادر بچه ها طلاق گرفته بچه هارم گزاشته و رفته
مادر بزرگه توانایی نداره میخاسته بزارتش بهزیستی بچه هه گفته توروخدا مامان بززگ قول میدم دیگ شبا جامو خیس نکنم ..
مادر بزرگه تعریف میکرد انقدر گریه گردم
ی سریا مادر نیستن از سگ کمترن