بچم اولم کلاس اولی هسش و الان داره امتحان میده و دارم باهاش کار میکنم و از طرفی از دیشب تب کرده نخابیدم تا صبح بچه دومم نوپا هسش مدام دارم باهاش کلنجار میرم دیروز ۷صبح بیدارشدم کارامو کردم رفتم دنباله خونه مثل همیشه تا بالاخره خونه پیدا کردم قولنامه کردیم از امروز ۷صبح بیدارشدم اساس جمع کردم و با بچم املا کار کردم فرستادمش مدرسه رفتم رو دوره هزار آشپزخونه رو تمام کردم بچم از مدرسه اومد دیدم تب داره بچه کوچیکم گذاشتم خونه مامانم بزرگه رو بردم دکتر یه دفعه تو مطب دکتر یادم افتاد فقط امروز یه نسکافه خوردم اومدم خونه زنگ زدم غذا اومد الانم وسط کلی اساس جا اندختم دارم میخابونمش شوهرمم دو روزه سره کاره هنو نیومده فردا صبح میاد تازه کلی از کارامو سانسور کردم ننوشتم ک طولانی نشه