سلام بچه ها
اول از همه بگم که خدا بسر شاهده اصلااا همچین قصدی نداشتممم
دیشب تو جمع بودیم مادر شوهرم شام دعوت کرده بود
همه ی خواهر شوهر ها و برادر شوهر ها ام بودن
بعد رفیق جاریم بهش زنگ زد اسم رفیقش دنیاس حرف زدن و اینا و جاریم و رفیقش از خواهر بهم نزدیکتر و صمیمی ترن
بعد یهو مادرشوهرم و خواهر شوهرم رو به من گفتن دنیا خیلی دختر خوبیه و مجرده و...(چون من یه برادر مجرد دارم) یجورایی اشاره میکردن که کیسه خوبیه و اینا
و اینم بگم که این دختره برای خانواده ما اصلا کیس مناسبی نیست خیلی بی پروا و ...است و اصلا نمیخوره بهمون کی عین جاریمه شاید بدتر خودشونم میدونن اینو ولی خب...
خلاصه بعدش رو به من گفتن تو دور و اطرافمون پسر خوب بود معرفیشون میکردیم رو به من گفتن تو نظری نداری؟
که منم گفتم چرا راه دور میرید کی بهتر از سجاد(برادرشوهر مجردم یکی دوسال از شوهرم کوچیکتره)
مادر شوهر و خواهر شوهرم جا خوردن
یهو برادر شوهرم سجاد برگشت گفت من صد سال سیاه یکی لنگه اونو نمیگیرم خدا خیرتون بده اگه میخاستم مثل اونو بگیرم که ده سال پیش عروسی میکردم بعدش یه اخم شدید به من کرد و رفت اتاقش
من از کجا باید میدونستم این انقد گوشت تلخه😑
که به جاریم افتضاح بر خورد و شوهرشو کشید بیرون و..
هستید بقیشو بگم؟؟