نمیدونی چه دعوایی بین من و همسرم شد. چیکار کنیم میگن ادمو خدا توی سختی آفریده
خدایا شکرت ممنونتم ولی هر بار یه داستانی.
دلمون خوش نیست از دست این ها.
اون اوایل که اوندیم توی این خونه چقدر خوشحال بودم
تحقیق هم کردم نامرد اون مالک و مدیر ساختمون گفتن اینها ساکتن!
خونه مجردی بود یه روز در میون رفیق هاش و فک و فامیل خونه اشون بودن هر هر و کر کر و بلند بلند. حتی گاها بوی مواد میومد.
چند بار تذکر مودبانه دادیم
بی ذات اون مدیر ساختمون میگفت یعنی مهمون دعوت نکنن!
تا آخر همسرم داغ کرد گفت شهربازیه مگه اینجا اینجوری کنین بلدم چطور جوابتون بدم. مقابله به مثل تا خفه شدن. ولی چقدر از نظر روانی ما رو بهم ریختن. حالام بچه اش