من چن روزه مدام درس میخونم ینی نمیرسم زیاد با شوهرم حرف بزنم یا بریم بیرون , دوسدارم وقت بزارم براش اما چون حجم درسا یذره زیاده نمیخام عقب بیفتم بزارم شب امتحانی بخونمشون امروزم قرار شد با دوستاش بریم بیرون اما من گفتم درس دارم دیگ نرفتیم ... امشب شام درست کردم خودم اشتها نداشتم فقط واسه شوهرم غذا کشیدم براش بردم بعدش رفتم پای درس باز ... تو اتاق داشتم درس میخوندم شوهرم اومد داخل گف توچرا اینجوری شدی از من فرارمیکنی انگارنمیخای باهام حرف بزنی توجه نمیکنی شبام ک مدام تو اتاقی چرا غریبه ام مگه و.... منم گفتم خودت میدونی امتحانا داره شروع میشه وقت کمه وگرنه من دوسدارم همش باهم حرف بزنیم بریم بیرون... نمیدونم هرگز اینجوری نبوده اتفاقا خودش میگف مشکلی نداره این چن وقت درستو بخون امشب نمیدونم بهونه گیرشدع بود انگار الانم مثلا ناراحته رفتع زیر پتو ... حق داره ناراحت شه خانوما?بخدامنم وقت ندارم زیاد همش یماه مونده ب امتحانا💔
🤰🏼❤️ (ناخواسته آمدی و شدی خواستنی ترین موجودِ هستی ام 🫀M💍) اقایون مریض و زن نما درخواست ندن نمیپذیرم اگرم بپذیرم فوش میدم دیگه خوددانی🤷🏼♀️