انقد تو خونه بودم از بیرون رفتن میترسیدم دیگ با خودم کار کردم برم بوستان نرگس کتاب بخونم و اینا ب
بعدش الان گفتم بزار یه بار تنهایی سینما برم
سینما نزدیک دانشگامونه یکم دپره با اتبوس اومدم بعد فیلم تموم شه دیگه خط های اتبوس نیست ترسیدم منتظر تاکسی و لینا وایسم
به مامانم زنگ زدم میای بعدش دنبالم میگ براچی رفتی سینما برا چی ساعتشو نگاه نکردی
تنهایی مگه کسی سینما میره دیوونه ای و فلان و بسار