از خانوادم خجالت می کشم جلو شوهرم

میگفتی من دوست ندارم بیان خانوادت هستن شاید راحت نباشن یه وقت دیگه باهاشون میریم بیرون 

شاید شوهرت از شوخ بودن و رفتارای داداشت خوشش میاد که اصرار داره باشه

سطح مالی ملاک آبرو ریزی نیست عزیزم

چ شوهر خوبی داری ولی عزیزم اینجوره یکار کن نیان بگو با زن داداشم حرفم شده اون بیاد من نمیام

خانواده شما و استارتر هیچ مشکلی ندارن، شما تو انتخاب والدین و خانواده هیچ نقشی نداشتین اگه طرف مقابل سرکوفت میزنه مشکل از اونه شما نباید خانواده رو از کسی مخفی کنید. ارزشمندترین دارایی ما خانواده هستش

من همیشه ب شوهرم میگم دوس ندارم خانواده هامون باهم قاطی شن  اونم قبول کرده 

غریبه هستیم جفتمون 

درکت میکنم 

عید هم خانواده شوهرم بودن خونواده منم اومدن داداش همجا شیکو پیکع شانس من انروز بازنش دعوا کرده بود اومد شبیه راننده  ضایعاتی بود

نمیدونم داداشت واقعا چجوریه ولی شوهرت خیلی خوبه که به خاموادت میگه بیان شوهر من عمرا با خانواده من جایی بره

مشکلات داداشت و خانومشو ب شوهرت نگو.

فقط بگو خب یه روز دیگه با داداشم میریم بیرون..

خدا نکنه منم زخم خوردم خودم باچشم خودم میبینیم وقتی حق داره اونا حسودن و همین داداشم داشتم خوش وخرم زندگیمو میکردم به بابام گفته بوده چرا طلاق (فلانی یعنی من)رو نمیگیری نشستن به روزی مه بدبخت بشم باورت میشه عیدنوروز دیدمش همچناه حالم بده وافسرده شدم از بس حرف های نا امیدکننده میزد بهم غز زندگیم ومسخره میکرد

من قبول دارم خانوادم اخلاقشون بده خواهشا تا اخرتاپیک پستامو بخون 

خیلی حس بدیه خانواده آدم دوست داشته باشن بدبختی آدمو ببینن و طاقت خوشیش رو نداشته باشن 

من عوضش همسر خیلی خوبی دارم و تنها پناه و تکیه گاهم شده خدا رو هزاران بار شکر میکنم به خاطر داشتن همچین مردی کنارم 

خداروشکر شوهرمن هم مرد خیلی خوب بود اگه خانوادم اینکار ها رونمیکردن خودش به چشم خودش دیده کارها حرفاشون رو حالا انقدر زجرم نمیداد همیشه اوایل زندگیم میگفتم خدایا وه کارخوبی کردم که هم چنین شوعری بهم دادی اما حالا شوهرم از دشمن بدتر شده میدونه کسی ندارم اگه بگم دوروز پیش چه جور کتکم میرد هیچ‌جا بدنم نبود که کبود نباشه واصلا پشیمون نیست موندم بخدا بچه هامو بذارم برم چیکارکنم خودمو بکشم میگه ازت بدم اومده میگم بگو چیکارکردم میگه کلی میگم راست میگه از خانوادم بدش میاد به خاک سیاه نشوندن مارو خیر نببینن