همش سر شوهرم غر میزنم حالت طلبکارانه حرف میزنم باهاش دیشب خونه مامانم رفتم اونم ب اصرار شوهذم چون خیلی افسرده شدم و حوصله ندارم جایی برم امروز، ازونجا برگشتیم سر راه گف بریم خونه مامانم گفتم نه نریم بریم خونه خودمون خلاصه هیچی نگف فک کردم میخاد منو ببرتم خونه مامانش دوباره تو ماشین بهانه گیری کردم سر ی موضوع الکی از اخر ناراحت شد گف همش دنبال دعوایی فلانی بعد جدی تر صحبت کرد گف حوصلتو ندارم دیگه دیگ حرف نزدیم تو راه و برگشتیم خونه نرفتیم خونه مامانش ن من چیزی گفتم ن اون الان باهام حرف نمیزنه نمیاد منتمو بکشه
خیلی تنهام خیلی تو ی شهر غریب تنها موجود زنده ای ک باهاش بودم همین شوهرم بود ک قهر کرد اونم
#درد_دل