همش از بچگی تو گوشم خوندن پزشکی
اما خودشون قبول ندارن میگن خودت میخواستی
من فقط به خاطر این میخواستم که به عنوان یه دختر باری رو دوش خانواده ام نباشم بتونم بعدش بدون این که زیر دین مامان و بابام باشم به آرزوهام برسم مورد قبولشون باشم
همیشه مطیع شون بودم عین بقیه دخترا گشت و گزار نکردم آرایش نکردنم حتی یه بارم با دوستام نرفتم بیرون همیشه عروسک خیمه شب بازیشون بودم کسی بودم که قرار بود براشون افتخار و اعتبار بیارم ولی خودشون قبول ندارن اینا رو
از شدت عقده هایی که از بچگی دارم همش توی خیالاتم زندگی میکنم
از موش آزمایشگاهی و بچه اول بودن خسته شدم دیگه😭