با مادرشوهری که حالا که زورش به شوهرتون نمیرسه میخاد از طریق بچتون بچزونه چیکار باید کرد
تو این 7 سال کاری نبوده که با زیرکی نتونه منو از چشم بقیه بندازه از ریزترین کارای منم ایراد میگرفت(بخدا بعضی وقتا میگم این همه عقده از کجا میاد اخه منکه از اول باش صاف و صادق بودم چرا این همه بلا سرم اورد) منم بخاطر شوهرم همیشه کوتاه اومدم چون خیلی بچه ننه بود ک مدام تو خونمون دعوا سر مادرشبود تازگیا شوهرم یه مدته تغییر کرده حالا مادرشوهرم عوض اونو داره در میاد مثلا با رفتاراش کاری کرده شوهرم پیش هیچ کس ارج و قربی نداره هر جا میشینن از شوهرم و من بد میگن حتی چندین بار پیش اومده مساعل خانوادگیشونو از فقط منو و شهورم قایم کردن بعدن فهمیدیم به اون یکی پسرش حتی دامادش سپرده بود به اونا نگین باورتون میشه ادم انقد کج خلق حالا تعریف میکنم شاید فک کنین حتما مشگل از ماست دیگه وگرنه چه دلیلی داره یه مادر حتی دامادشم از پسرش نزدیک تر بدونه اینکه من نمیفهمم که اخه زن مگه ما دشمنتیم چیکارت کردیم اخه ...اینا به کنار اولین عید دخترم بود انتظار داشتم یه عیدی خوب بدن بهش چون اولین نوه پسری بود یه نوه دختری هم داره ( از بس هر جا نشستن گفتن بدون نوم میمیرم هر شب با عکساش میخابم گفتم دیگه میترکونن البته که تو خساست رتبه یک جهان ولی برا چیزی که بخاد خرج میکنه ) نه تنها عیدی خوب ندادن که کلا هیچی ندادن حتی یه 50 هزارهنوزم تو شک هستم حتی اون برادرشوهرمم هیچی نداد انگار با هم هماهنگ کرده بودن (فقط خواهر شوهر داد که اونم روز قبلش ما عیدی خودشو دخترشو بردیم اونم برگردوند ) حالا ک رو شوهرم تسلط نداره میدونه رو بچم چقد حساسم اینجوری میخاد سنگ رو یخم کنه چطوری خودمو آروم کنم ک6 عمل اونا به چشمم نیاد
