نه بابا اینا همش چرت و پرته. تو دوران عقد خواهرشوهرم بلایی نمونده بود که سره من در نیاورده باشه . تا پای طلاق هم رفتیم . آخر سر مادرشوهرم گفت همه به رابطتون حسودی میکنن چشمتون زدن . گفتم کدوم رابطه ؟؟؟؟؟ از روز اول دختر شما انگار که من قتل کردم ، یک روز خوش برای من نذاشته . باورت نمیشه . تا روزی که عروسی کنیم دست از سره من برنمیداشت
وا چ مرگش بود خیر ندیده
بعضیا شعور ندارن بفهمن وقتی یکی ازدواج میکنه انقد اذیت نکنن
خواهرشوهر منم تا من میرفتم بیرون مامانش ز میزد میگفت بیایید دلش گرفته داره گریه میکنه حوصلش سررفته
شوهر منم ابله بود خدایی میرفتیم
ی بار گفتم ب جهنم ک گریه میکنه مگه من عروسک اونم ک باهام بازی کنه حوصلش سر نره؟
عوضیا نزاشتن ما یکم شاد باشیم یکم بفهمیم نامزدی رو
خاک توسرا
حالا فکر نکنی خواهرشوهرم بچه هستا 30 سالش بود دوتا بچه داشت
بعد من شیش سالم بود داداشم زن گرفت ی بار یکی از این رفتارا رو نکردم
حالم واقعا از این رفتارا و بد جنس بازیاشون بهم می‌خورد. اما رفتم پیش مشاور ، اونم گفت یک مدت در دسترسشون نباش درست میشه . خداروشکر بهتر شدن . تقریبا ۳ ماه رابطم رو کمرنگ کردم . خودشون دیگه فهمیدن که واقعا من اهل اون داستانا نیستم
