2737
2734

من جعبه طلاهامو گم کرده بودم خیلی عصبی بودم

همینجور گریه میکردمو دنبالش میگشتم

هرچی میگشتم نبود تا جایی که فکر کردم دزدیده شده

تولد دختر داییمم بود امشب

دقیقا دم رفتن دیدیم طلاها نیست منم با مامانو ابجیم بحثم شد که چرا دور وسایلام میان که گم بشه

اونا رفتن تولد منم عصبی چشمامم قرمز

شوهرم خونه مامانش اینا بود زنگ زدم کشوندمش خونمون



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دونفره نزدیک یکساعت گشتیم تا اخرش پیداش کردیم

مامانم یکی دو ساعت بعدش زنگ زد به شوهرم گفت طلاها پیدا شد

اونم گفت اره انقد گشتم پیداش کردم

مامانمم برگشته بهش گفته انقد فلانی(منظورش من بودم)

عصبی بوده و اعصابش خورد بوده ترسیدم زنگ بزنم


2731
2738

خوب بقیش؟

تا اینجا که بحثی نبوده

یه انتقاد بوده

که بهتره بهش توجه کنی نه خانوادت رو برنجونی نه همسرت رو

من رک نظر میدم!تعریف و تایید الکی نمیکنم.البته منظورم تاپیکای موضوعیه نه راجب عکس افراد  
شوهرم وقتی قطع کرد گفت مامانت اینجوری گفته خیلی عصبی شدیا من تو رو یجور دیگه میدیدم😕 چندبار دیگه ...

اشتباه کردی تو عصبانیت زنگ زدی اونم اومده خونتون 

میتونستی بری تولد وقتی برگشتی بگردی دنبال طلاهات

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687