یه همکار دارم که گه گاهی میاد مثلا نیم ساعت یک ساعت میمونه کار داره بعد خیلی به من توجه میکنه همیشه کاملا واضحه که توجه خاصی داره دائم به یه بهانه ای باهام در مورد کار صحبت میکنه در صورتی ک اصلا واحب نیست، یا مرتب تلفن میزنه ب بهونه کار میتونه نزنه، وقتیم حضوری میاد خیلی دور و بر میز من میادش، خیلی نگام میکنه ولی تابحال ارتباط شخصی برقرار نکرده حتی استوریامو تو واتس اپ باز نمیکنه هیچوقت. حالا پریروز من بابت یه واریزی مجبور شدم بهش یاداوری کنم یادش رفته بود بعد حس کردم ناراحت شده چون یسر اومد شرکت سریع رفتش نموند، و اینکه همیشه خودش زنگ میزد اینبار ب مشتری گفته بود بهم زنگ بزنه. بهش زنگ زدم گفتم شما از دست من ناراحت شدین؟ من به خودتون گفتم نه ب کس دیگه؟ گفت چی؟ ناراحت؟ چرا باید ناراحت بشم خجالت بکش، من اصلا با شما این حرفارو ندارم بعد گفت با هیچکس دیگم این حرفارو ندارم. خیالتون راحت باشه. دیگه گفتم اوکی قطع کردم. الان یجوریم انگار شوکم، نمیدونم واقعا ناراحت شده یا نه. حالم خوش نیست اصلا.
به این نتیجه رسیدم دل شما دروازه هست واسه ورود و خروج مردای مختلف
چرا آروم نمیگیری؟ تحمل یه شکست ديگه یعنی نابودی
به خودت بیا
روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیدهای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بیعیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه دیگه در مورد پول حرف زدی. برخورد از الان به بعدتم مهمه. خیلی طبیعی و عادی برخورد کن. اگه علاقه داشته باشه مطرح میکنه. به نظرم تو محترم و با ادب برخورد کنی کافیه.
یعنی اینکه امروز تلفنی ازش پرسیدم از دستم ناراحت شدی اون نفهمیده بهش علاقه دارم؟
نه. یکم اعتماد به نفس داشته باش. آدمای دیگم عین تو هستن. قطعا با یه جمله کسی فکر نمیکنه عاشقش شدی. نهایتا فکر میکنه خیلی مبادی آدابی. نکته خیلی مهم رفتارهای از الان به بعدته. که اگه شک کرده باشه تو به کدوم سمت هدایتش کنی.
بهم گفت من با شما ازین حرفا ندارم بعدش گفت نه با شما نه هیچکس دیگه ازین حرفا ندارم هنوزم نظرت همونه ...
آره. بهت میگفت به شما علاقه ای هم ندارم نظرم همین بود. کنترل رفتار و افکارتو دست بقیه نده. ما اینجوری فکر میکنیم مه اون دچار توهم شده و تو این توهم از بین میبری 😉😉😉